قانون و تمدن و این طور چیزها را عوض می کند.
داستان عیسی باز همین طور است که در حالی که امپراطورهای روم حاکمیت زر و زور و کشتار و خودخواهی ها و جنگ افروزی ها را با کمک سردارهای خون آشام پیش می بردند حضرت عیسی از درون این حاکمیت طاغوت دعوت جهانی خودش را پیش می برد و بعد محیط را آماده می کند برای طغیان علیه حاکمیت زور، و بعد مردم را به معنویت و عدالت و انسان دوستی و این طور چیزها دعوت می کند و باز در یک جناحی از تاریخ تغییری به وجود می آورد و بعد بالاخره پیام های عیسی و رسالت عیسی در بطن تاریخ تا همیشه اثر می گذارد.
حالا اگر چنانچه پیروان مسیح الان هزارگونه آلودگی در بینشان وجود دارد مسئله دیگری است ولی پیامی را که حضرت عیسی برای بشریت آورد و تعلیمی را که مسیح توانست در بطن تاریخ و فلسفه و قانون و حقوق بشر وارد بکند و آن همه سازمان های خیریه، آن همه حرکت های صلح جویانه، آن همه خیرها و فیض هایی که به وجود آورد این ها بالاخره دگرگونی هایی در اثر این حرکت رسولانه حضرت عیسی بود.
بعد بالاخره نوبت به پیغمبر اکرم می رسد با تاریخ پرباری که بعثت پیغمبر اسلام دارد، علیرغم آن بی عدالتی ها و ظلم و جورها و جاهلیت ها و خرافات و این حرف ها اسلام برای فراگیری روم و ایران و تمام کشورهای خاورمیانه، آسیا و آفریقا و آمریکا و تمام قسمت های جهان می آید و یک سیل خروشانی از تمدن عظیم اسلامی و فرهنگ اسلامی در آن جاری می کند و اصلا بستر تاریخ و فرهنگ و تمدن را به صورت دیگری در می آورد.
ما الان نمی خواهیم در واقع تحلیلی از تاریخ انبیاء کرده باشیم ولی سرنخی از بحث را می خواستم عرض کنم که ما در بحث های ایدئولوژیمان باید سهم زیادی به مسئلۀ انبیاء بدهیم که فراموش نشود چون دیگران، آن هایی که از دیدهای غربگرایانه نگاه می کنند و رسالت انبیاء را در یک محدودۀ کوچکی از تاریخ محصور می کنند و هرچه می توانند دست و بال موجش را می بندند و حرکت پیامبران را معمولا به تمدن و افکار گذشتگان متکی می دانند. مخصوصا پیغمبر اسلام را که می آیند متکی می کنند حرف های پیغمبر اکرم را که او مثلا از یهودی ها فرا گرفت و از تعلیم پیشینیانش یاد گرفت و همان ها را سر هم بندی کرد و یک مقداری شکل داد و یک چیزی