الان ادعایش را می کنیم و بعد باید اثباتش کنیم.
در این باره یک بار ما این واقعیت را می گوییم ماده به اضافۀ یک چیز دیگر، از این محدودیت بیرونش می آوریم و می گوییم این طور نیست که هرچه دیده می شود حقیقت دارد، یک چیزهایی هم هست که حقیقت دارد اما دیده نمی شود، پس بنابراین او اول آمده مسئله را محدود کرده، گفته که فقط ماده است که واقعیت دارد و بعد بر این اساس آمده و گفته است که هر کس به اصالت ماده معتقد است رئالیست است، واقع بین است و هرکس بخواهد یک چیزهای دیگری ورای ماده هم بپذیرد، چون وراء ماده واقعیت ندارد ذهن گراست و ذهن گرا در برابر واقع گرا معلوم است که محکوم است، کسی که واقع گراست و واقعیات خارجی را قبول دارد و رویش حساب باز می کند با کسی که فقط به ذهنیات خودش متکی است معلوم است که کدام یک مقدم هستند، مسلم است که کسی که به واقعیت عینی و خارجی اصالت می دهد مقدم است.
پس ما اول در این مسئله شک می کنیم و می گوییم که چرا واقعیت را و رئال را همان ماتریال دانستید. ما این را قبول نداریم؛ بلکه یک خرده توسعه اش می دهیم و می گوییم که یک حقایقی در عالم وجود دارد، وراء ذهن، ماوراء تفکرات و اندیشه های ما حقایقی وجود دارد که آن حقایق هم هست و هم عینیت دارد، بدون اینکه منی باشد یا نباشد، ذهنی باشد یا نباشد، این یک مسئله. مسئله دیگر این است که در همین بحث ایده آلیسم هم ما بحث می کنیم و می گوئیم این ایده آلیسم را یک وقت به آن مکتبی می خواهید بگویید که اصالت را فقط به ذهن می دهد و یک وقت به مکتبی اطلاق می کنید که برای ذهن در شناخت حقایق خارجی نقشی قائل باشد. یک وقت می خواهیم بگوییم که هر آنچه که در ذهن من است اصالت دارد چون این من هستم و می اندیشم آن اندیشه من اصالت دارد که اگر این باشد این ایده آلیسم محکوم است برای اینکه اگر بخواهیم بگوییم که ذهن ما یک چیزهایی را ببافد و بسازد و بر روی همان هم حساب باز کند، این درست نیست، این ایده آلیسم محکوم و شکست خورده است.
اما یک وقت ایده آلیسم به این معناست که برای ذهن در کشف حقایق خارجی که آن حقایق خارجی به وسیلۀ چشم قابل رؤیت نیست نقشی قائلیم یعنی می گوئیم