فهرست مطالب کتاب

شناخت و شناسایی قرار دهند بشکنیم و آن تنگناهایی را که قرار داده اند برای اینکه دست و پای انسان بسته باشد و به حوزه های باز ورای ماده راه پیدا نکند و به آن ژرفای حقیقت ها را که قابل لمس نیست برسد، از بین ببریم. یک معرفت هایی است که ما از طریق استدلال به دست می آوریم که نه شنیدنی است و نه دیدنی، مثلا شما این تخته را پاک کردید هیچی روش نبود برگشتید و دیدید یک چیزی روی تخته نوشته شده، می گوئید حتما انسانی روی این تخته چیز نوشته با یک استدلال، با یک صغری کبری چیدن و با یک استنتاج به این نتیجه می رسید که حتما انسانی این را نوشته است، نه انسان را دیدید و نه نوشتنش را می دانستید و نه آگاهی اش را خبر داشتید، از آن پی می برید به این، بنابراین ما می خواهیم با این پراکنده گویی ها زمینۀ این فکر و اندیشه را برای شما باز کرده باشیم که اصلا مسئلۀ شناخت چی بوده که این همه حساسیت ایجاد کرده؟ چرا اصلا مسئله شده؟ چرا اصلا عده ای قسمت اعظم فلسفه را توی بحث شناخت هضم کرده اند و آورده اند؟
برای اینکه مدخل است، برای اینکه راه عبور است و ما دربارۀ هرچه که بخواهیم قضاوت کنیم آن را پایه قرار می دهیم. اول باید آن را اثبات کنیم، اول باید بدانیم که او هست و باید بشناسیمش. وقتی که راه شناسایی وجود نداشته باشد، وقتی دربارۀ اصل معرفت شک بشود و تزلزل ایجاد بشود، اصلا ما راهی به بسیاری از حقایق عالم نداریم و چگونه می توانیم آن حقایق را اثبات کنیم تا به دنبال آن مکتب خودمان را تعقیب کنیم و در مسئله خدا هم همین مسئله مطرح است. ما الان پایه اساسی ایدئولوژیمان خداست. کل جهان مبدئی دارد و آن مبداء ما را هدایت می کند، آن مبداء تقدیر و تدبیر می کند خلق و ابداء می کند و ما کاملا به او وابسته ایم. او فرمان می دهد، اوست که می میراند و زنده می کند و اگر خدا و الله از توی این مکتب بیرون بیاید کل مکتب فرو می ریزد، خدا پایۀ ایدئولوژی ما است. خوب حالا از کجا او هست؟ از کجا او را شناختید؟ با چه چیزی او را شناختید؟ با چشم، با ذهن، ذهن چگونه می تواند راه پیدا کند به آنچه که ملموس نیس؟ چگونه قضاوت می کنی که این جهان خدایی دارد و این حکم را می کنی؟ این حکم را از کجا به دست آوردی؟ این راه را از کجا بازکردی؟
یک

نظر خود را ارسال کنید