الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ» (5/28)
یعنی نتیجه حرکت به حق انبیاء آن است که مستضعفان می شوند امام؛ یعنی خود این مردم آن وقت که آنقدر رشد پیدا می کنند و آنقدر آگاهی پیدا می کنند که خودشان می شوند رهبر، و خودشان راه را پیدا می کنند یعنی نمی خواهد نتیجۀ انقلاب انبیاء را به وجود آمده از شرایط اجتماعی خود مردم بداند!
عدل:
انسان از دید اسلام انسانی است دارای اراده و قدرت انتخاب. از این مسئلۀ عدل را استفاده می کنیم؛ عدل یعنی چه؟ اینکه خدا عادل است و ظالم نیست؟ مقصود چیست؟ یک جهت قضیه این است که خداوند اگر عقاب می کند و به جهنم می فرستد بی حساب نیست. یعنی خداوند کسی را معذب می کند که با تشخیص و اراده و انتخاب آزادانه خودش آمده خطا را انتخاب کرده و الا اگر مجبور باشد که راه خطا را بپذیرد، در برابر جبر مجازات عادلانه نیست. پس عدل یعنی مجازاتی که به دنبال آزادی انتخاب است نه به دنبال جبر در انتخاب، و الا جبر در انتخاب نمی تواند به دنبالش بهشت یا جهنم باشد و این برخلاف عدالت می شود.
مسئلۀ دیگر این است که بعضی در مورد انسان قائل به جبر هستند یعنی می گویند انسان مجبور است یا تاریخ مجبورش می کند یا اقتصاد مجبورش می کند یا طبیعت مجبورش می کند یا تکوینا مجبور است یا تربیت مجبورش می کند یا خانواده و وراثت مجبورش می کند، ما این را قائل نیستیم، و در برابر این دسته کسانی قائل به تفویض اند یعنی اینکه خداوند کارش را به انسان ها واگذار کرده و خودش رفته کنار و این انسان لجام گسیخته همه کار در دستش است یعنی یک آزادی بی حسابی که در عصر خودمان هم در فلسفۀ اگزیستانسیالیسم متجلی می شود که نوعی آزادی برای انسان قائل است که حتی می گوید ارزش ها، خارج از آزادی انسان وجود ندارد و این انسان است که ارزش ها را با ارادۀ خودش می آفریند.
می گوید خیر و شر در خارج از وجود ما وجود ندارد، این انتخاب من است که خیر را درست می کند و عدم انتخاب من است که برای من شر را درست می کند و بنابراین این من هستم و