مسئلۀ از کجایی مطرح نیست و لذا او اصرار دارد که برای جهان نقطۀ آغاز پیدا نکند، یعنی بگوید که این جهان به ازلیت در آن بی نهایتی که هیچگاه نقطۀ آغاز ندارد منتهی می شود و آن بی نهایتش به صورت مادۀ ازلی بوده این دو مسئله یعنی ماتریالیسم که ماده گرا است قائل است به اینکه ورای جهان نیرویی، قدرتی، اراده ای، مشیتی وجود ندارد و هرچه هست خود جهان ماده با خصوصیاتش است. وقتی در برابر این سؤال قرار می گیرد که این جهان از کجا آمده می گوید که همیشه بوده، نقطۀ ازلی و خمیر مایه ای بوده که از درون این خمیر مایه این دگرگونی ها پیدا شده. بنابراین اگر چنانچه همیشه بوده باشد، برای ما دیگر سؤال ندارد مثل خدا که ازلی و ابدی است وقتی خدا ازلی باشد ازلیت مطلق و ابدیت مطلق باشد دیگر برای ما این سؤال از کجایی مطرح نیست، بنابراین، ماتریالیسم می گوید جهان مادۀ مطلق است و برای این توجیه اگر شما از او بپرسید که این دگرگونی ها چیست و چرا به وجود می آید –و به نقطۀ آغاز جهان کار نداریم– همین دگرگونی های داخل جهان را نگاه می کنیم که مرتب انسان خلق می شود و می میرد. درخت رشد می کند و از بین می رود و منظومه های تازه ای در جهان به وجود می آید و از بین می رود تکامل ها پیدا می شود و از بین می رود وقتی می پرسید این دگرگونی ها و این تغییرات چرا رخ می دهد؟
یکی از پاسخ هایی که معروف است و ما با آن پاسخ یک مقدار سرو کار داریم این است که ما را به اصل تضاد و دیالکتیک می برند و اجمالا می گویند که در درون همین جهان نیرویی است که آن نیرو ذاتی این جهان است و همان نیرو تمام این دگرگونی ها را توجیه و تنظیم می کند و آن همان توجیه دیالکتیکی حرکت جهان و اصل تضاد است و داستان تز و آنتی تز و سنتز، پس اول دربارۀ اصل پیدایش جهان می گوید که ماده ازلی بوده و این قانون در درونش هست که دگرگونی ها را به وجود می آورد بنابراین مسئله حل است. شما «از کجا» و «چرا» را می خواستید، دربارۀ از کجایی اش گفتیم که ماده ازلی است، و چرایی اش را هم با قانون تضاد دیالکتیک حل کردیم و ما فعلا روی این از کجایی یک مقدار بحث می کنیم.
دربارۀ این مسئلۀ از کجایی من یک توضیحی می دهم؛ گفتم که یک پاسخی هست که نوعی اندیشۀ فلسفی است می گوید که این هستی و وجود