و آن انس با خدا، با حق، با اولیاء، با صلحاء، انس با فضیلت ها، و کرامت ها و تعالی های روحی، یعنی آنجا واقعا یک بهشت باز پر از معنویت و صفا و پر از عشق و خلوصی است که در عین حال پر است از لذت های مادی و بدنی و طبیعی و همین طور که گفتم انسان با همۀ ابعاد وجودش آنجا راه می افتد و نه اینکه بعضی بعدهایش اینجا سرکوب می شود و از بین می رود و فقط بعضی بعدهایش می ماند.
بنابراین ما بحث معاد را هم به این ترتیب و به عنوان مبنای ایدئولوژیکی در اسلام معتقدیم اما اعتقاد به معاد را ما از طریق پیام وحی یافته ایم یعنی اگر پیغمبران نبودند ما قیامت را به این گونه که الان معتقدیم معتقد نمی شدیم، ممکن بود یک مقداری استدلال فکری و عقلی می کردیم می گفتیم که خوب خدا عادل است و ما را هم که آزاد آفریده و چون ما آزاد آفریده شده ایم پس می توانیم تجاوز کنیم به این و آن، و اگر جایی نباشد که خدا مجازات کند پس خدا العیاذ بالله ظالم شده برای اینکه من و شما را آزاد آفریده، با قدرت آفریده، و به ما آزادی تجاوز داده و ما ظلم کردیم و بعد جای دیگری هم نبود که از ما بازخواست بکند، پس به این دلیل باید یک جایی باشد که بازخواست کند. این استدلال ها را تاحدی ما قبول داریم ولی استدلال های 100% برای ما نیست یعنی از راه عمل و عکس العمل و عدالت خدا به معاد پی می بریم یا از راه همان تعالی های روحی و اینکه آدم می یابد که انسان محدود نیست و با دید فلسفی به اینجا می رسد که نمی تواند این انسان با مرگ از بین برود پس باید یک عالم دیگر هم باشد.
ممکن است شما با استدلال و تعقل به این جور چیزها دورادور برسید، اما معاد را آن جوری که الان معتقد هستیم این را ما از پیغمبر آموخته ایم، چرا؟ برای اینکه یک مسئلۀ غیبی است یعنی واقعا در دسترس ما نیست. ما بهشت و دوزخ را ندیده ایم و یک چیزی هم توی این عالم مادی از نوع این مادیاتی که در این عالم می بینیم نیست که ما بگوییم ما مشاهده و تجربه می کنیم، کم کم به او می رسیم آن هم به آن صورت نیست بنابراین به قول بوعلی سینا که وقتی بحث های گوناگون دربارۀ معاد می کند بالاخره به این نتیجه می رسد که من اعتقاد به معاد را به خاطر اعتقاد به قول صادق مصدق پذیرفته ام یعنی