و بعد خودش انتخاب کرده. خانواده، تربیت، شرایط طبیعی، شرایط جغرافیایی، شرایط نژادی مجموعا این ها، آدم را در یک مسیری می اندازد و این با انتخاب و ارادۀ خود انسان نیست که بتواند راه را انتخاب کند. ولی اسلام این طور نمی گوید، اسلام می گوید انسان دارای قدرت اراده و انتخاب است آیاتی در این زمینه هست مثلا «انّا هدیناه السّبیل اما شاکرا و اما کفورا» (3/76) «فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ (29/118). «لا اکراه فی الدّین قد تبیّن الرّشد من الغی» (256/2) و همۀ آیات دیگری که مسئلۀ عذاب و عقاب و ثواب را در قرآن بیان می کند، مسئلۀ دعوت و رسالت انبیاء را بیان می کند، و همۀ آیات امر و نهی وقتی می گوید که مثلا نماز را بخوان خدای را اطاعت کن، یا وقتی می گوید دروغ نگو، دزدی نکن، این که می گوید بکن و نکن، دلیل بر آن است که انسان می تواند بکند و می تواند نکند می تواند کاری را انجام دهد و می تواند انجام ندهد و لذا امر و نهی می شود و الا اگر چنانچه مجبور باشد به یک راهی برود دیگر معنا ندارد که به او بگویند این کار را نکن یا این کار را بکن.
وقتی که یک مسیری را بالاجبار طی خواهد کرد دیگر فرمان اینکه این کار را بکن لغو است. یا نمی تواند این کار را بکند که اگر بگویند بکن، این باز لغو است، تمام قرآن که مرتب فرمان دارد، امر و نهی می کند آدم از آن استفاده می کند که انسان معلوم می شود، آزاد است و اراده دارد و می تواند تصمیم بگیرد و می تواند انتخاب بکند، از انّا هدیناه السبیل ما راه را به او نشان دادیم امّا شاکراء و امّا کفورا، ما راه را نشان دادیم این انسان است که یا شکرگزار است یا ناسپاس، معلوم می شود که انسان می تواند شکر کند و می تواند ناسپاس باشد. (فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ) هر کس که خواست ایمان بیاورد و هر کس خواست کافر بشود در اینجا هم مسئلۀ خواست مطرح است، مسئلۀ مشیت مطرح است، معلوم می شود که مشیت برای انسان یک اصل است یا آیۀ (لا اکراه فی الدین) اکراهی در دین نیست یعنی مسئلۀ دین اصلا اکراه بردار و اجباربردار نیست، قدتبیّن الرّشد من الغیّ راه رشد راه هدایت از راه گمراهی روشن شده، آشکار شده، و این انسان آزاد است که می تواند راه رشد را برود و یا راه غیّ را برود؛ یعنی او را بالاجبار