فهرست مطالب کتاب

نوعی حاکمیت است، خلافت حکومت و حکمرانی است و وقتی انسان خلیفه می شود یعنی روی زمین حکمرانی می کند یعنی تصرف می کند و کارهای روی زمین را می چرخاند و اداره می کند و بنابراین یک موجود برتری است که در واقع به او اختیار داده شده بر اینکه این بتواند زمین را را اداره و بر آن حکومت کند.
البته اگر منظور از خلیفه، «خلیفه الله» باشد که آن وقت بسیاری از صفات الهی هم در این انسان تجلی می کند یعنی علم که مال خداست، در خلیفه خدا بایستی به نوعی آگاهی باشد، قدرت که مال خداست به صورتی باید در انسان هم باشد. قدرت تصرف هم باید در انسان باشد، نوعی سلطۀ بر طبیعت باید باشد نه اینکه محکوم طبیعت باشد، بنابراین از کلمۀ خلیفه ما این بار سنگین را احساس می کنیم و یک محتوای غنی ای از آن استفاده می شود.
ولی دربارۀ رابطۀ با خدا و صفات الهی و خصال الهی که در انسان بایستی وجود داشته باشد مسئله دیگری است که در جای خود به آن می پردازیم (مسئله ای که در اینجا بایستی به آن برسیم آن خلقت مادی و الهی انسان است. و شما خودتان در قرآن آیات مربوط به این تعبیرات را پیدا بکنید:
«تراب، طینٍ لازب، صلصال، حمأِ مَسنون.»
خوب این تعبیرات در مورد خلقت انسان در قرآن وجود دارد، ما انسان را از تراب یعنی خاک آفریدیم، یا از طین لازب یعنی گل چسبنده آفریدیم، وقتی که خاک رس را با آب ترکیب کنیم و زیاد با آن به اصطلاح ور بریم کم کم گل بسیار چسبنده ای می شود و حالت چسبندگی پیدا می کند، در بعضی جاها هم اصلا تعبیر ارض داریم که شما را از زمین آفریدیم، و صلصال آن خاکی که بعد از اینکه گل شد و بعد به تدریج خشک شد مثل کوزه مثل سفال که کاملا خشک شود این می شود صلصال، یعنی اینکه این قدر این گل خشک شده که وقتی به هم بزنید در اثر اصابت صدا بدهد.
حمأِ مَسنون: یعنی آن لجنی که گندیده و متعفن شده، لجن بدبو و رنگ عوض کرده و متعفن.
تعبیرات دیگری هم در مورد انسان داریم مثلا از مراحل رشد انسان در رحم مادر، نطفه نام برده شده، علقه نام برده شده (5/22) یعنی آن موقعی که دیگر کم کم به صورت رگه های خون در می آید. آن اولین حالتی که کم کم نطفه می خواهد به صورت و به

نظر خود را ارسال کنید