فهرست مطالب کتاب

قضاوت می کند و با این وسیله به آن قضاوت می رسد، معنایش این نیست که ما برای ذهنیت انسان و برای حقیقت انسان اصالتی که بر دو بعد بیشتری دارد قائل نباشیم. در روایت دیگری امام می فرماید که این تعقل تو بالاتر از حس تو است برای اینکه حس را گاهی از تو می گیرند اما تعقل تو کار می کند.
گاهی ممکن است حتی هر 5 پنج حس را از آدم بگیرند، نه ببیند، نه بشنود، نه لمس کند، اما در ذهنش مسائلی را می اندیشد و می سازد و استدلال می کند، خواهید گفت که این کار را در بستر مغز انجام می دهید، درست است که در بستر مغز این کار را می کند ولی می خواهم بگویم که همان طور که اصل فعالیت هایی که انسان انجام می دهد، و فعالیت های باصطلاح هنری و ابداعی و خلاقیت را تا مادامی که زنده است می کند تا مادامی که خون در بدنش جریان دارد انجام می دهد و در نتیجه یک رابطه ای بین اینکه زنده باشد تا بتواند بیندیشد و مغز وسیله و بستر این مسئله وجود دارد و وقتی مغز را از آدم بگیرند آن وسیله ای و آن ابزاری که از طریق آن ابزار وارد مخزن اندیشه و وارد روح و حوزه روح می شدیم از دست داده ایم؛ ولی ابزار غیر از خود واقعیت است.
اینجا شاید لازم باشد که روی مسئله بحث جدیدی بکنیم. ما شاید مسئلۀ خواب را به عنوان یک مثال بتوانیم بیان کنیم در مورد خوابی که تمام حواس آدم از کار می افتد ولی مع ذلک در آنجا یک سلسله تصورات ذهنی در آنجا کار می کند پس ذهن در آنجا بدون آنکه حواس برای آدم وجود داشته باشد کار می کند. اصلا خود این مسئله که آیا این ذهن اندیشه در بستر مغز نهفته است؟ یعنی آن یک میلیون لغاتی که یک نفر زباندان که 4 زبان بلد است، آیا این یک میلیون لغت در سلول های مغزش جا گرفته و وقتی که می خواهد حرف بزند مثل مهره هایی که در ماشین کامپیوتر هست، مرتب از این ور می پرد به آن طرف و کلمات را آماده و ردیف می کند و آن موج هایی که در درون مغز است- این کلمه را از این طرف می آورد و آن کلمه را از آن طرف و بعد این ها را با هم ردیف می کند و جا می اندازد و وقتی هم که انسان یک چیزی را فراموش می کند آن ذره و موجی که نشانۀ آن لغت بوده از توی مغز بیرون رفته؟ آیا مسئله این است؟ اینجا از جاهای بسیار حساس و ظریف است، مجموعۀ آنچه که انسان فراگرفته است آیا به صورت ماده

نظر خود را ارسال کنید