چیست؟
فکر یعنی اینکه آدم یک سری مطالب تک تک و جزئی را پشت سر هم می گذارد و یک روابطی بین آنها برقرار می کند و از تنظیم محسوسات جزئی به یک نتایج کلی می رسد، به یک چیزهایی می رسد که دیگران به آن نرسیده بودند یا خلاقیت ذهن، اینکه یک شاعری که یک شعر و یک طراحی که یک طرح تازه را ابداع می کند یک نویسنده که یک قطعۀ زیبا را می آفریند، این خلاقیت است، اینجا دیگر استفاده از چیزهایی که قبلا در ذهنش بوده نیست، یک چیز تازه ای است، یک نقاشی که یک تابلو تازه ای می آفریند و یک هنر تازه ای به وجود می آورد، این هنر تازه اش چیست؟ و آیا در خارج بوده، و واقعیت و حقیقت داشته است؟ یا نه، آن را خلق کرده و به وجود آورده است. می خواهم بگویم که بدانید از طرفی قدرت ذهن و عقل ما فراتر از آن است که او را در محدودۀ حس و تجربه اسیر کنیم و از طرفی حقایق عالم فراتر از آن چیزهائی است که به چشم بیاید و بسیاری از واقعیت ها در عالم وجود دارد که به چشم نمی آید و اگر ما برای ذهن و عقلمان قدرت شناخت فراوان پیدا کردیم آنوقت به راحتی می بینیم که توسط ذهن می توانیم به یک حقیقت هایی برسیم و مقداری از همین حقیقت های خارجی و بلکه همۀ حقایق خارجی ملموس برای ما یک پلکان پرشی به سوی حقیقت های نامحدود است، همین جا باز برگردیم و استفاده کنیم از آن مثالی که هفته گذشته در مورد بوعلی سینا زدم و گفتم ما الان می دانیم بوعلی سینا یک فیلسوف بود، این را از کجا شما می دانید؟ خود بوعلی سینا و فیلسوف بودنش یک چیزی است که با چشم و گوش یک مقداری می تواند پی ببرد یعنی اول مطالب بوعلی سینا را بشنود و بعد در ذهن تحلیل کند و بفهمد که فیلسوف هست و بعد با چشم هم ببیند که هست و لمس کند یعنی از طریق حواس، آدم می تواند واقعیت بوعلی و فیلسوف بودنش را تا حدی درک کند.
البته برای درک فیلسوف بودن هم یک مقداری دخالت ذهن لازم است، اما اینکه شما می گوئید بوعلی سینا فیلسوف بود، این را از کجا می فهمید؟ این قابل مطالعه است از آن آقایانی که می گویند فقط از طریق حس و تجربه می شود فهمید. می پرسیم که شما از طریق حس و تجربه بوعلی سینا را شناختید، او را حس کردید یا تجربه و لمس کردید؟ یا اینکه شما از طریق نوشته ها و شنیده های از دیگران دربارۀ او، به