سوی عالم لایتناهی خواهد داشت و الله را کشف می کند، آیه یعنی نشانه و مظهر، یعنی جلوه دهنده و پدیدار کننده مثل آئینه که در خودش یک حقیقتی را نشان می دهد، آیۀ خدا، مگر نه این است که خداوند مرتب می فرماید، آسمان و زمین برای شما آیات است یعنی نشانگر خداست یعنی خدا را برای شما نشان می دهد. و می خواهد بفرماید که ما برای حس ارزش قائل هستیم برای محسوسات و چیزهایی را که قابل آزمایش و تجربه هستند ارزش قائل هستیم و اینها برای مردمی که عقلشان را به کار بیندازند آئینه ای است برای یک حقیقت ماوراء یعنی برای حقیقتی که دیگر قابل لمس و حس نیست. اینجا ارزش تعقل و ارزش ایدۀ مثبت و ایدۀ فعالی که می تواند واقعیات را برای ما نشان بدهد روشن می شود.
خوب حالا بر می گردیم و یک مقداری روی این مسئله بحث می کنیم. اصرار مادیگراها این است که ارزش ذهن را برای شناسایی محدود کنند و وقتی که محدود کردند دستاورد ذهن و دستاورد شناخت ما هم محدود می شود یعنی حوزۀ معرفت محدود می شود، بنابراین حوزۀ واقعیت قابل قبول هم محدود می شود یعنی حوزۀ حقیقتی که بتوانیم قبولش کنیم، این هم محدود می شود، لااقل به ما این مسئله را تحمیل می کند که اگر هم یک حقیقت غیر ماده وجود داشته باشد چون نمی توانی آن را بشناسی پس برای تو قابل قبول نیست و لذا تمام تلاشش را روی این می آورد که، قدرت اندیشیدن را کم کند و حوزۀ اندیشه و حوزۀ ذهن را کوچک کند و در مقابل ما را که به اندیشه قدرت می دهیم متهم به ایده آلیسم می کند، یعنی می گوید شما ذهن گرا هستید، من که اندیشه ام را قوی کردم یعنی توان و برد دادم که توانسته یک چیزهایی را وراء حس هم بفهمد.
او می گوید تو اسیر اندیشه شده ای، تو اسیر ذهن شده ای و توی ذهن مردی و خوابیدی، آنوقت خودش را که اصالت را به حس و تجربه و این طور چیزها داده بود اسیر ماده کرده و می گوید من ماتریالیست هستم و من واقع گرا هستم، در همین جا بر می گردیم به ماتریالیسم و می گوئیم اگر معنای ماتریالیسم، اصالت داشتن ماده است، یعنی ماده در عالم هست، که این را ما هم قبول داریم و ماتریالیست فقط آن کسی نیست که خدا را قبول نداشته باشد.
در اینجا باز یک رندی و زرنگی برای اینکه طرف را محکوم کنند