فعلا در صدد اثباتش نیستیم و اجمالا می خواهیم بگوییم در دنیا نظم هست حالا اگر چنانچه شما یک مورد از صد میلیون مورد را به نظرتان بی نظمی رسید ما خیلی رویش اصرار نداریم، یعنی فعلا به درد ما نمی خورد و ما برای اینکه به نتیجه برسیم، یک دانه نظم هم در عالم پیدا بکنیم کافی است و لازم نیست که اثبات کنیم همۀ دنیا نظم دارد این را فعلا ما بحث نمی کنیم.
پس اجمالا جهانی وجود دارد، این جهان دگرگون می شود و دگرگونی اش با نظم و سامان همراه است، خوب حالا وقتی که جهان منظم در حال دگرگونی را به عنوان یک هستی انکارناپذیر لمس می کنیم چند سؤال مطرح می شود سؤالی که مستند این سؤال یک چیزهایی است که این چیزها از بدیهیات اولیۀ ذهن است، اصول اولیه بدیهیات عقل مادی- اصل علیت و چرایی، اصل چرایی و از کجایی و به چه دلیل این یک اصل فطری است. یعنی اینکه ما در برابر هر پدیده ای اول بپرسیم از کجا؟ و در برابر یک دگرگونی بپرسم چرا؟ این یک سؤالی است که از فطرت ما الهام می گیرد همان که گفتیم در ژرفای ذهن و اندیشه ما یک اصولی داریم که این اصول تعلیم دادنی نیست، اکتسابی و استدلال کردنی نیست، بلکه از یافتنی های ذهن است بدون هیچ واسطه و اگر یادتان باشد مثال هایی زدیم که مثلا کل بزرگتر است از جزء و دست یک آدم از کل بدن و از کل پیکر آدم کوچکتر است یکی از بدیهیات اولیه است استدلال هم نمی خواهد. اینکه از کجا پیدا شده؟ و به چه دلیل آمده و کی این را آورده؟ این ساختمان را کی ساخته؟ چرا هوا گرم است، چرا سرد است؟ روی تخته ای که هیچ نوشته ای نبود پاک بود و همه رفتید بیرون و بعد از اینکه آمدید دیدید نوشته شده است. و بعد سؤال می کنید این را کی نوشته؟ این یک سؤال فطری است، یعنی هیچ تعلیم ندارد، استدلال ندارد.
یعنی اینکه انسان در برابر یک چیز نو پیدا و نوظهور قرار می گیرد مثلا این لیوان قبلا اینجا نبود و یک دفعه شما دیدید اینجاست این یک سؤال طبیعی است، یعنی اگر مادی باشید، الهی باشید یا هر طرفدار دیالکتیک باشید، ارسطویی فکر کنید، افلاطونی فکر کنید، هر جوری که می خواهید فکر کنید وقتی این لیوان را که اینجا نبود دیدید می پرسید، این را کی آورده؟ از کجا آورده، چرا آورده؟ این همان اصل علیت است، اصل