فهرست مطالب کتاب

دارد خلق می کند و دارد می اندیشد و یک عالمی را می سازد و در یک عالمی سیر می کند و آنچه که مجموعه ای است از اراده، از حضور، از حکمت و از خلاقیت و از ابداع و از استدلال، آن هویت انسانی است، اسمش را هرچه می خواهید بگذارید، می خواهید روح بگذارید و می خواهید نگذارید، این حقیقت انسانی است که در آن حقیقت جنبه های فیزیکی و جنبه های فیزیولوژیکی قابل تحمیل و قابل مقایسه و رده بندی نیست و بدانید که این روح به اصطلاح مجموعۀ اندیشه ها و بار علمی و بار شخصیتی انسان یعنی اینکه یک انسان می تواند تصمیم بگیرد و می تواند تدبیر کند و اداره کند و استقامت دارد و آن بار خصلتی و بار شخصیتی و بار علمی و فرهنگی و مجموعۀ این ها آن هویت الهی انسان و آن کیان معنوی و آن کیان روحی آدم و هویت انسان را می سازد.
در اینجا ما می خواهیم بگوییم اگر این روح را هم مجموعۀ هویت علمی و انسانی انسان و مجموعۀ هویت خصلتی اش بگیریم یعنی آن خصلت هایی که انسان برای خودش ساخته و آنچه که برای خودش به وجود آورده که یک شخصی را که مقایسه می کنیم با چند سال پیش می گوییم این یک ارزش های جدیدی برای خودش به وجود آورده که آن ارزش ها تابع رشد جسمی اش هم نیست، ممکن است وزنش کمتر شده باشد و ممکن است حتی وزن و حجم مغزش هم کم و بیش شده باشد ولی یک مجموعۀ ارزش برای خودش ساخته که هیچ قابل مقایسه با گردش خون و سلول های مغز و این جریان های فیزیولوژیکی نیست و آن بعد را هویت انسانی اش می گیریم. خوب آن هویت انسانی رابطه اش با این ماده چیست؟ آیا ماده است که آن هویت انسانی را به وجود آورده و یا آن هویت انسانی است که ماده را به وجود آورده؟ یا اصلا رابطۀ خالق و مخلوق بین این دو وجود ندارد؟
 ممکن است این نوع رابطه وجود داشته باشد که آن هویت علمی آدم یا روح، یک چیزهایی اش را از طریق جسم به دست بیاورد یعنی تصوراتی که با چشم دیده، و با گوش شنیده و یک تجربه هایی آموخته و اندوخته های ذهنی پیدا کرده و این اندوخته های ذهنی برایش سرمایه ای شده، بنابراین یک چیزهایی از طریق جسم و از طریق حس و تجربه آموخته است، و این یک بخش از هویت انسانی اش را تشکیل می دهد، اما این هویت علمی که مقداری اش حاصل جسم است بسیاری اش

نظر خود را ارسال کنید