در آورد! یعنی دست و بال و حوزۀ اثر و نقش انبیاء را آنچنان کوچک کوچک، محدود و سمبلیکش می کنند که لااقل به صورت یک امر فراموش شدۀ تاریخی در بیاید و آنها که از دید الحادگرایانۀ مادی می خواهند آمدن پیغمبران را تحلیل بکنند اصلا پیغمبر را به عنوان پیغمبر قبول ندارند و به عنوان پیام آوری که از طرف خدا رسالت به دوش گرفته برایش نقش قائل نیستند، می گویند این هم یک انسانی است از بین انسان ها و یک نبوغ فکری داشته، شرایط اجتماعی هم ایجاب می کرده که مثلا در حالی که اختلاف طبقاتی بوده یا نظام فرض کنید برده داری بوده، در مکه بایستی نظام برده داری تبدیل بشود به نظام فئودالیزم و در یک شرایطی که بایستی از این تضاد استفاده کرد و نظام را تغییر داد، یک فردی پیدا شده که یک خورده عقل و شعورش بیشتر بوده و آمده یک حرف هایی زده و یک مقداری دگرگونی درست کرده و این سبک حکومت و این وضع اجتماعی را تبدیل به یک وضع اجتماعی دیگر کرده.
این ها می خواهند تمام حرکت عظیم پیغمبران را در تاریخ یا به آن صورت غربگراها یا به این صورت الحادگراها و ماده پرست ها محدود بکنند و در تاریخ حرکت اجتماعی بشر را گم و گورش بکنند ولی ما در بینش اسلامیمان دقیقا به مسئله نبوت نقش می دهیم و ما جای پای تعلیم انبیاء را در کلیۀ – من این ادعا را می توانم بکنم– دست آوردهای فرهنگی، فلسفی، حقوقی و فکری و تمدن بشر پیدا می کنیم یعنی وقتی که مجموعۀ قوانین دنیا را و مجموعۀ فلسفه دنیا و فکر دنیا را و مسائل مربوط به جنبه های انسانی و حقوق ملل و از این جور چیزها را تحلیل می کنیم می بینیم جای پای پیام انبیاء در مجموعۀ این دسته از مسائل وجود دارد منتها این قدر دست خورده می بینیم یادشان رفته که این ها را چگونه از پیامبران آموخته اند و فکر می کنند خودشان این حرف ها را آورده اند یا عبارت را عوض کرده اند و یا در قالب تازه ای ریخته اند ولی فراموش کرده اند که باز مسیر تمدن بشر از انبیاء الهام گرفته است. این یک بخش از سخن ما.
بنابراین ما سهم عظیمی برای رسالت انبیاء در ساختن تاریخ و در دگرگونی تاریخ قائل هستیم و شما صدها آیه را در قرآن می یابید که دربارۀ انبیاء و آثارشان تعالیمشان و تاریخشان مستقیم و غیر مستقیم آمده که گاهی فکر می کنیم