ما نمی توانیم بر پای مادۀ ازلی بایستیم و بنشینیم و برای او ارزش قائل باشیم، جالب است آن کسانی که روی این مادۀ ازلی تکیه دارند، یکی از اصول فلسفۀ دیالکتیک شان اصل تکامل است و برای کل جهان تکامل قائل هستند یعنی اینکه جهان از یک صورت ساده ای مرتب بالا رفته و تغییر و تکامل می کند. خود همین که ما تکامل را برای جهان قبول کنیم نقطۀ آغاز را هم قبول کرده ایم. پذیرش اصل تکامل برای طبیعت مساوی است با پذیرش نقطۀ آغاز، یعنی یک چیزی که ساکن و ثابت نیست دگرگون می شود و می رود رو به جلو، یک حالت یکنواختی اگر حالت یکنواختی داشت دیگر تکامل مطرح نبود تکامل یعنی آن که دائما وجودش به دگرگونی های به طرف بالاست یعنی به طرف بالا دگرگون می شود یعنی مرتب بالا رفتن، مرتب شکل عوض کردن، مرتب کامل تر شدن، پربارتر و بهتر شدن.
او می گوید جهان رو به تکامل است، تکامل یعنی دگرگونی ها و صورت های منظم پی در پی پشت سرهم. ما الان جهان را در نظر می گیریم می بینیم که در این مقطع خاص زمانی هستیم، یعنی جهان ما مثلا 10 میلیارد سال قبل و 20 میلیارد سال قبل به آن شکل بوده و الان ما در این مقطع هستیم و علم پیش بینی می کند در آینده مثلا 10 میلیارد سال بعد به آنجا می رسیم و بعد همین طور می رویم جلو، در اینجا که ما در این مقطع زمانی هستیم و در این زمان زندگی می کنیم عالم همزمان در دگرگونی است و الان در یک مقطع قرار گرفته و می رود بالاتر. اگر چنانچه نقطۀ آغاز داشته باشد برای ما کاملا این مسئله قابل توجیه است برای اینکه اگر ما کل جهان را یک دانه بذر در نظر بگیریم که بعد می شود درخت چنار، از آن موقعی که یک بذر است همین طور تکامل می کند و می آید جلو تا یک درخت چنار 50 ساله و 50 متری می شود.
حالا که ما در یک مقطع از تکامل هستیم، یعنی در یک مرحله ای هستیم که می بینیم یک درخت 500 ساله است یک جوان 20 ساله است، از اینکه انسان رشد می کند و نطفه رشد می کند و می آید بالا و الان ما در یک مقطع از سنش با او موجه می شویم می فهمیم که بیست سال قبل زندگیش و رشدش شروع شده و اگر شما به من جواب بدهید که همیشه بوده، الان نه تنها 20 سالگیش باید تمام شده باشد بلکه 60 سالگی اش و 200 سالگی و 1000 سالگی هم باید تمام شده