این ذهن نقش کشف کننده دارد، مکتشف، مخترع، سازنده، شاهد، گواه و دلیل است یعنی این ذهن ما آئینۀ یک واقعیاتی است که آن واقعیات از طریق چشم به ذهن منتقل نشده، یعنی یک وقت ما برای ذهن اصالت قائل هستیم و می گوئیم این بافتۀ ذهن است که حقیقت دارد و کاری به خارج نداریم. یک وقتی می گوییم که ذهن نورافکنی قوی است و تلسکوپی قوی است که می تواند چیزهای دوردست از چشم و گوش و ذائقه و لمس را بیابد و کشف کند که آنها را این اعضاء و حواس ما کشف نمی کند.
در اینجا من یک روایتی را بخوانم ببینید مسئله را چقدر جالب امام بیان می فرماید: آقای ابوشاکر دیصانی که از کسانی است که تفکر الحادی دارد و با امام صادق (ع) تماس می گیرد و جالب است، درست حرفی می زند که همان کسانی که اصالت حس و اصالت تجربه را قائلند و می گویند که فقط مدرکات ما از طریق حس و تجربه است و دیگر چیزی غیر از راه حس و تجربه به دست نمی آید و نمی تواند شناخته شود و لذا اگر از طریق حس و تجربه چیزی به دست نیامد واقعیت ندارد. و آنها که قائل به اصالت حس هستند یعنی برای عقل دیگر اصالتی قائل نیستند فقط می گویند از طریق حواس و از طریق تجربه یعنی تکرار چیزهای حسی شناخت به دست می آید. این آقای دیصانی به امام صادق می گوید و قد علمت انا لا نقبل الا ما ادرکنا بابصارنا، او سمعناه باذاننا، او ذقناه بافواهنا او شممناه بأنوفنا اولمسناه به بشرتنا
( الاشاد شیخ مفید، باب 13 فصل 2، ص 195 )
می گوید ای امام تو می دانی که ما نمی توانیم قبول کنیم، مگر این چیزهایی که با چشم ببینیم، با گوش بشنویم با دهان بچشیم، با بینی ببوئیم و با بشرۀ بدنمان لمس کنیم، یعنی صرفا چیزهایی را ما می توانیم قبول کنیم که از طریق حواس به دست بیاید این اصالت حس است، بنابراین می گوید خدا چون نه با چشم و نه با گوش و نه با ذائقه قابل درک نیست، پس نمی توانیم قبولش کنیم پس واقعیت ندارد.
امام می فرماید فقال ابوعبدالله (ع): ذکرت الحواس الخمس و هی لاتنفع فی الاستنباط الا به دلیل، کما لا تقطع الظلمة بغیر مصباح.
تو فقط آمدی این حواس پنجگانه را گفتی در حالی که این حواس پنجگانه