آفریدگار روح است و یا روح آفریدگار ماده است و دیگر هیچ، ما اصلا یک مسئلۀ دیگر بوجود می آوریم و می گوییم در وراء ماده و روح ما یک خالق و آفریدگار دیگری قائل هستیم و می خواهم بگویم که نوعی تصور جدید هست که می گوید یک حقیقت عینی خارجی محققی خارج از ذهن ما و خارج از تصورات ما یعنی این روح باشد یا نباشد، این ماده باشد یا نباشد، یک حقیقت به نام الله وجود دارد که آن الله هم روح را می سازد و هم ماده را خلق می کند و رابطۀ بین ماده و روح این طور نیست که ماده روح را ساخته باشد یا روح ماده را ساخته باشد، رابطه با هم دارند، اما رابطۀ بین این دو رابطۀ خالق و مخلوق و صانع و مصنوع و علت و معلول نیست.
اگر آن عقیدۀ ملاصدرا را بپذیریم که می گوید جسم انسان به تدریج که رشد کرد و زمینۀ رشد طبیعی جنین مساعد شد از درون همان جسم و ماده، آن حالت استعداد انسانی ظهور می کند و در واقع روح انسانی شکوفه ای است که از گریبان ماده سر در می آورد و آن رشد ماده به یک جایی می رسد که در آنجا کم کم آن روح انسانی پیدا می شود، و بالاخره آن روح مجرد خواهد ماند، یعنی وقتی که پیدا شد دیگر روح غیر مادی است یا اینکه گفته می شود اصلا روح بر ماده وارد می شود یعنی بر آن ماده روح وارد می شود یا اصلا ما خودمان را توی این عالم وارد نمی کنیم، ما نمی خواهیم به این صورت بحث کنیم و انسان را ترکیب بکنیم از یک طبیعت مادی و یک روح انسانی و بعد چگونگی روح و چگونگی طبیعت مادی را بحث کنیم.
ما فقط آنچه را که می یابیم این است که می بینیم یک جسم فیزیکی و یک وضع فیزیولوژیکی انسان دارد، یعنی ماده و طبیعت است و سلسله اعصاب و گردش خون و اعضاء و این طور چیزها هم دارد، یک هویت انسانی هم دارد، هویت انسانی، و آن مبداء احساس و تعقل و شعور و خلاقیت و درک و سازندگی است که آنجا دیگر نه خون است که درک می کند و نه حتی سلول های مغزی که برای اندیشه و تعقل زنده اند آن هویت انسانی که در آن هم شعور است و هم تدبیر است هم اراده است و هم حضور. حضور یعنی اینکه انسان همه چیز را می یابد، خودش را هم می یابد و اصلا حضور این بدن در برابر هویت انسانی که انسان وقتی به خودش بر می گردد خودش را جدای از بدن می یابد و جدای از بدن که حساب می کند می بیند که