یعنی اصل آفرینش و پیدایش آسمان و زمین و یکی دیگر کلمۀ اختلاف یعنی آمد و رفت، یعنی دگرگونی. پس هم از اصل پیدایش جهان و هم از دگرگونی های جهان اندیشۀ انسان آیه ای و نشانه ای به سوی الله پیدا خواهد کرد. حالا برگردیم به اصل بحث، ما جهان را می بینیم، مشاهدۀ جهان برای ما روشن است، جهان مشهود همان آسمان ها و زمین برای ما قطعی است یعنی ما در این مرحله بحثی نداریم چون در مسئلۀ شناخت اشاره کردم که عده ای حتی در مشاهدات هم شک می کنند یعنی می گویند این جهانی که شما با چشم می بینید و لمس می کنید ممکن است در اصل نباشد و یا ممکن است آن طور که تو می یابی نباشد و آنگونه که تو می اندیشی نباشد، و در اصل این جهان و هستی عده ای شک می کنند، ما گفتیم که با آن ها کاری نداریم، ما گفتیم جهان را از طریق حس، از طریق لمس، و از طریق تمام حواسی که داریم می یابیم و دیگر بین ما و یافت ما هیچ فاصله ای نیست، یعنی این چشم ماست که مستقیما با جهان برخورد می کند و انعکاسی در ذهن ما می آورد، و یا لمس ما، شمّ ما، ذوق ما، و احساس ما، احساس سفتی و نرمی، سردی و گرمی، و انواع و اقسام حواس لامسه که کشف شده، جهان را می یابد یعنی برای ما اصل وجود جهان را منتقل می کند، پس ما در هستی جهان هیچ تردیدی نداریم و چون می خواهیم قدم به قدم جلو برویم باید طوری باشد که هیچ جای شک نباشد، جهان را می یابیم و در هستی جهان هیچ تردیدی نداریم البته در اینکه آیا اشیاء را همان گونه که می یابیم دقیقا همان است، یا نه، ممکن است یک چیزهایی را خوب به درستی نشناسیم، یا در جایی که حواس ما خطا می کند، یک آتش گردانی را که می گردد آدم یک دایره می بیند در حالی که دایره نیست، فقط یک قطعه است یک قطعۀ آتش است، اما چون با سرعت می گردد شما یک دایره آتش می بینید و اینکه شما یک دایره ای می بینید که در اصل دایره نیست یک بحث دیگر است.
آیا همۀ آنچه را که ما می یابیم همان گونه که هست می یابیم یا ذهن ما، یعنی حواس ما، آنقدر قدرت دریافت حقایق و واقعیات را به درستی ندارد. یک اشتباهاتی دارد اما آن یک بحث دیگر است، اما اینکه جهان را می یابد هیچ بحثی ندارد پس برای آن چیزهایی که قطعی می شود یکی اصل هستی جهان یعنی مسئلۀ بودن