و لذا در مسئله انسان مسئله معاد و آیندۀ انسان هم مطرح می شود که این مسائل چگونه است و در همین قضیۀ انسان ما گاهی انسان را با دید شخصی نگاه می کنیم و گاهی انسان را در یک مجموعۀ متحرک و سیلان دار می بینیم.
انسان پویا انسانی است که در بستر زمان پیش می رود در اینجاست که مسئلۀ تاریخ پیش می آید که آیا انسان در گردونه زمان در مجموع چه سرنوشتی دارد و چگونه تاریخ را می سازد؟ علل پیدایش تاریخ چیست و چگونه تاریخ ساخته می شود و بنابراین باز ما به مسئلۀ تاریخ و فلسفۀ تاریخ و نحوۀ پیدایش تاریخ در این زمینه برخورد می کنیم: به عنوان مبانی با یکی از مسائلی که از دل همین انسان در تاریخ پیدا می شود و ما به عنوان یک اصل در اسلام به او خواهیم رسید مسئله امامت و رهبری است. یعنی اصلا این سازندگی تاریخ و به راه انداختن تاریخ با نقشی که مسئلۀ امامت و رهبری در سازندگی تاریخ دارد این را ما نمی توانیم فراموش کنیم.
درست مانند همین مسئلۀ نبوت و رسالت؛ آنجا هم باید یک تعبیر هدایتی در مورد انسان در نظر بگیریم یعنی اگر در مبانی ایدئولوژیک ما مسئلۀ هدایت و نقشی که کل هدایت در جهان و خصوصا بر انسان دارد یعنی اینکه مجموعۀ این نظام و سیستم جهانی یک مجموعۀ حساب شدۀ منظمی است که جهت می دهد و جهت آگاهانه و بی نظم و بی حساب و بیگانه از هم و پراکنده نیست بلکه یک مجموعۀ پویایی است که در یک سیستم با شعور و آگاهانه قرار دارد و هدف هایی را تعقیب می کند و این هدف ها از طریق همان وحی البته به معنای وسیعش نسبت به انسان به شکلی وجود دارد که اصل هدایت و امامت را در انسان و پویش و حرکت انسان را نمی توانیم فراموش کنیم.
در همین جهانی که می خواهیم بشناسیم، در رابطه این جهان با مبداء و تفسیری که ما از جهان داریم یک مسئله دیگری هم به دنبال دارد که آن عدل است. در مورد عدل ما در رابطه ای که بین انسان و خدا و جهان وجود دارد حاکمیت یک نوع انضباط عادلانه ای که از هر نوع اختلاف، فتور، ضعف، ظلم و ستیز و تجاوز و این طور چیزها جداست کشف می کنیم که در آینده در بحث عدل از ارتباط مبداء و جهان و انسان عدل را کشف می کنیم. اگر ما یک مبداء شناخت بسیار روشنی پیدا کردیم که برای ما چون نورافکن قوی باشد برای شناسایی جهان و تمام ابعادش، و از روی این