می بینید و آنچه را که می بینید بادام هایی هستند که کنار هم گذاشته شده اند ولی عدد سه را نمی بینید، 5 تا خربزه پهلوی هم بود و ما که می بینیم خربزه ها را می بینیم و لمس می کنیم ولی پنج بودن آن یک چیز دیگری است که قابل دیدن نیست، این را با آن اضافه می کنیم و توی ذهن می آوریم از پهلوی هم قرار گرفتن آنها یک چیزی کشف می کنیم به نام پنج.
یا مسئلۀ زمان که اشاره کردیم، یک وقت شما فقط خورشید را می بینید، ساعت را می بینید، اما خود گذشت زمان که نه شب و روز توی کار باشد و نه ساعت باشد و نه چیزهای دیگر نمی بینید، زمان دیگر یک مفهوم مجردتری می شود که دیگر به چشم نمی آید، با گوش شنیده نمی شود، قابل لمس نیست. و مسئله کاملا ذهنی است در عین اینکه واقعیت دارد، یعنی در عین اینکه در عالم هست و می گذرد، اما آن چیست که می گذرد؟ و اصلا گذشت یعنی چه؟ مرور چیست؟ مسئلۀ زمان چیست؟ یک بحث فلسفی دارد که می آید توی ذهن دیگر اینجا دریافت ذهنی است حقیقت هم هست واقعیت هم دارد، اما با چشم و گوش و این ها قابل دریافت نیست، بلکه یک چیز دیگری است که باید زمان را بفهمد و درک کند یا فرض کنید مفهوم، عشق، امید، رحم، عطوفت، خشم، خشم را شما فقط در آن قیافه می بینید، رگ های برآمده، چشم های از حدقه بیرون آمده، و آن حالت تند پرخاشگر را می بینید اما آن حالتی که در روح انسان و در ذهنیت انسان پیدا شده، آن حالت خشمگینی یک چیز دیگر است که قابل رؤیت نیست و قابل لمس کردن نیست با مفهوم هستی، بود، وجود، وجود در برابر نبود، شما وجود را نمی بینید، اما این ظرف را می بینید، که این خود هستی نیست، اما همین هست، حالا آن ظرف و عوارض و رنگش را بگذارید کنار و اگر حقیقت هستی را شناختید همان اصل هستی و جوهر هستی اش را در نظر بگیرید خواهید دید که یک مفهوم خیلی کلی تر و مجردتر و مطلق تری است که دیگر با چشم فرد دیده نمی شود. تازه این ها تصورات است یعنی این ها فقط یک مفهوم کوچک است که فقط خود مفهوم را انسان می خواهد بگیرد یعنی فقط یک چیز را می خواهد به ذهن بیاورد، یک واحد، یک چیز می خواهد در ذهن بیاورد، اما اگر چنانچه تصدیق شد یعنی دو طرف باشد یک موضوع و یک محمول و بخواهد رابطه بین آن