فهرست مطالب کتاب

می دهد یعنی یا می گوید اصلا در خارج حقیقت وجود ندارد یا می گوید حقیقت وجود دارد اما میزان شناسایی ما از واقعیت یکسان نیست و ذهن ما در آن تصرف می کند و حقایق خارجی را به صورت های مختلف در ذهن ما می آورد یا به صورت دیگر، که در واقع محور تشخیص ها و محور درک را اصالت های ذهنی می داند و اصالت های ذهنی یعنی آن اصول کلی و آن بدیهیات اولیه مثل اینکه کل اعم از جزء است، مثل اصل علیت که هر پدیده ای پدید آورنده ای دارد. یعنی اصالت را می دهد به آنچه که ذهن می سازد یا آن اصولی که در زیربنای ذهن وجود دارد که آن زیربنا، خارج را تفسیر می کند و یا آنکه می گوید میزان درک ما از خارج به میزان برد ذهنی ما است، پس بنابراین این ذهن ما است که میدان دار است و این درک ماست که میدان دار است و در واقع به دنبال همین اصالت دادن به ایده و تصور آدم فلسفۀ خودش و راه و مبنای خودش را می سازد این یک معنای ایده آلیسم.
در برابر این رئالیسم را معنا می کنیم، رئالیسم کاری به ذهن ندارد و رئالیست آن حقیقت خارجی را می بیند، واقعیت عینی و خارج را می بیند و به این ترتیب می گوید که اصلا انسانی باشد یا نباشد، انسان وجود داشته باشد یا نداشته باشد، انسانی باشد و بیندیشد و یا انسانی باشد و نیندیشد خواب باشد یا بیدار باشد، واقعیتی وجود دارد، درخت و در و دیوار و ماشین و ماهی وجود دارد و اصالت هم مال همان هاست و حقیقت هم همان است و اصالت دارد. به دنبال این قضیه که یا اصالت را به واقعیت و یا اصالت را به ذهن می دهیم این مسئله به وجود می آید و ما برای اینکه وضع خودمان را روشن کنیم در این زمینه دو سه مسئله را باید توضیح بدهیم تا این مسائل با هم قاطی نشوند و راه ما مشخص بشود و باز باشد، اولین مسئله این است که ما در این معادله شک می کنیم، در اینکه ماده با واقعیت مساوی است بحث می کنیم و می گوئیم این طور نیست که واقعیت یعنی آنچه که غیر از ذهن انسان است، اصلا انسان وجود ندارد و تصوری وجود ندارد.
آیا غیر از تصورات ذهنی ما آنچه در عالم خارج هست فقط ماده است؟ همین جا بحث می کنیم و می گوییم فقط ماده نیست، یعنی لازم نیست آنچه که تحقق عینی خارجی دارد حتما محسوس باشد لازم نیست که حتما حسی باشد

نظر خود را ارسال کنید